نو داشتن یا نوشدن.
به نام خدا
صبح دل انگیز بهاری پنج شنبه هشتم فروردین ساعت 08:09:00است.شهر تهران هنوز در سکوت به سر می برد .سکوتی که فرارسیدن فصل تازه وسفرهای نوروزی آن را پایدار ساخته است وبرعکس همه ی ساعتهای 8 تهران که با هیاهو وشلوغی ناشی از ترافیک به استقبال یک روز کاری می رفت،آن گونه آرام است که گویا بر خلاف طبیعت که از خواب بیدار شده ،شهر به خواب رفته است.سواری مسافر کش شهری با سرعتی ازسر ذوق زدگی به سبب مشاهده ی خیابانهای خلوت با سرعتی تمام مسافر خود را در طول بولوار نبرد به سمت چهارراه کوکا کولا جابه جا می کند ودر پشت چراغ یکی از چهارراه ها می ایستد که فرصتی است برای دیدن اطراف با دقت بیشتر وچه دلنشین است آسفالت رفته شده توسط خادمان بی ادعای شهرداری ،رفتگران زحمت کش،دیگر کمتر اثری از ته سیگار خاموش نشده در بستر خیابان یا کنار باغچه های بی زبان ولی غمگین از بی انصافی بعضی آدمها نمی بینی.پوست آدامس ،پفک،شکلات و...فرش رنگین وچشم آزار خیابان نشده است،صدای ناله ی قوطیهای خالی ازبستر جوی آب با صدها تذکر واعتراض به گوشت نمی رسد،پرنده ها آواز ویژه ی جشن هوای پاک سر داده اندو آدمها لباسهای نوپوشیده وپس از تجدید عهد ی که سرسفره ی هفت سین با خود وخدایشان داشتند می روند تا تحول در گفتار ،کردارواخلاق خود را با حفظ نظافت ظاهری خویش ،آراستگی وسنجیدگی کلام وعمل بر اساس معیار های آیینی خود به اثبات برسانند.این نمایش تا ان حد است که حتی برخی به نو کردن یا نونمودار شدن اشیاء نیز می پردازند.مستثنی نیست آن پراید سفید که همچون برف ومثل لباس عروسان تمیز وزیبا می نمود ومعلوم بود که مالک آن چه اندازه به نظافت وآراستگی اهمیت می دهد،اما شیشه بغل دست راننده پایین می آید وپاکت خالی سیگاری با دستی دارای آستین نو وتمیز( دست فرد همسفر هدایت کننده ی اتومبیل )هم چون خال ناموزونی بربستر خیابان می نشیند.آن طرف تر بانویی در کنار همسرش داخل وسیله ی شخصی تخمه نوش جان می کند وبا خونسردی هر چه تمام تر جفت جفت ، دولپه پوست تخمه را برای آسفالت خیابان پایین می فرستد.با خود می اندیشم عجب چراغ راهنمای راز گشایی بود.کاش ندیده بودم وباورم همان می ماند که آن همه خانه تکانی وخرید وتلاش برای نو شدن را به نیت آغازی نو ومتحول ومتفاوت باآنچه تاکنون بوده ایم به انجام رساندیم ودر نهانخانه ی دل با خود گفتیم که دیگر نمی گذارم اندیشه وعملم آن اندازه غبار وکهنگی به خود بگیرد که مجبور به این خانه تکانی فشرده وسخت شوم .اما بلافاصله خود را دلداری می دهم ومی گویم همیشه مشت نمونه ی خروار نیست وکم هستند افرادی که شهر ما = خانه ی ما را را معنا نکرده اندو بهتر بگویم حقوق سایر شهر وندان را که حق دارند از محیطی تمیز و زیبا بهره مند شوند زیر پای خودخواهی خود له کرده وبا بیانی دیگر، همنوع بودن خود را با افراد جامعه زیر سوال برده اند.نمی دانم شاید هم کمی زیادی دلخور شدم وباید گفت آموزش دینی واجتماعی ما باید با ظرافت بیشتری رفتار های مطلوب را تبیین کندواز تکرار وتمرین به هوای پیش پا افتاده بودن خرده اشتباهات غفلت نشود.
عیدتون مبارک ،دلتون شاد ،هر روزتون نوروز ،نوروزتون پیروز ومورد رضای خالق بی همتا